ملا نصرا لدين هر روز در بازار گدايي مي كرد.مردم با نيرنگي، حماقت اورا دست مي انداختند.دوسكه(يك طلا و ديگري نقره ) به او نشان مي دادن،اماملانصرالدين هميشه سكه نقر ه را انتخاب مي كرد !اين داستان در تمام منطقه پخش شد هر روز گروهي زن ومرد مي آمدند و دو سكه به او نشان مي دادن وملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي كرد. تا اين كه مرد مهرباني از ديدن اين صحنه ناراحت شد،در گوشه ميدان به سراغ ملا رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند، سكه طلا را بردار، اين جوري هم پول بيشتري گيرت مي آيد و هم ديگر دستت نمي اندازد. ملا به ان مرد لبخند مهرباني زد و پاسخ داد: ظاهرا حق با شماست، اما اگر سكه طلا را بردارم، ديكر پول به من نمي دهد تا ثابت كنند كه من احمقم ! شما نمي دانيم با اين تظاهر چقدر پول گير آورده ام !!!
نتيجه: اگر كاري كه مي كنيد هوشمندانه باشد، اشكالي ندارد كه شما را احمق بدانند !!
نظرات شما عزیزان: